- دستبند کردن (سِ تَ دَ)
دست در کمر یکدیگر حلقه کردن و رقصیدن:
تا گه روز قند می خوردم
با پری دستبند می کردم.
نظامی.
ساعتی دستبند میکردند
بر سمن ریشخند می کردند.
نظامی.
، بند کردن پنجه بر کمر حریف در کشتی. به کار بردن فنی از فنون کشتی:
برو تا ببینی که پولادوند
بکشتی همی چون کند دستبند.
فردوسی
تا گه روز قند می خوردم
با پری دستبند می کردم.
نظامی.
ساعتی دستبند میکردند
بر سمن ریشخند می کردند.
نظامی.
، بند کردن پنجه بر کمر حریف در کشتی. به کار بردن فنی از فنون کشتی:
برو تا ببینی که پولادوند
بکشتی همی چون کند دستبند.
فردوسی
