جدول جو
جدول جو

معنی دستبند کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دستبند کردن
(سِ تَ دَ)
دست در کمر یکدیگر حلقه کردن و رقصیدن:
تا گه روز قند می خوردم
با پری دستبند می کردم.
نظامی.
ساعتی دستبند میکردند
بر سمن ریشخند می کردند.
نظامی.
، بند کردن پنجه بر کمر حریف در کشتی. به کار بردن فنی از فنون کشتی:
برو تا ببینی که پولادوند
بکشتی همی چون کند دستبند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در بند کردن
تصویر در بند کردن
مقید ساختن، اسیر کردن، زندانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستبرد بردن
تصویر دستبرد بردن
کنایه از بر چیزی پیشی گرفتن، برای مثال تکاور دستبرد از باد می برد / زمین را دور چرخ از یاد می برد (نظامی۲ - ۱۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
((~. کَ دَ))
کسی را در فشار گذاشتن و با اصرار و ابرام و خواهش و تمنا به کاری وادار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستینه کردن
تصویر دستینه کردن
امضا کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
Handcuff
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
Document
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
documenter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
menotter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
belgelendirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
documentar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
memborgol
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
দলিল করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
ใส่กุญแจมือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
दस्तावेज करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
handboeien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
documentare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
문서화하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
हथकड़ी लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
mendokumentasikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
documenteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
esposar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
ammanettare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
algemar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
给戴手铐
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
документувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
zakładać kajdanki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
документировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
надіти наручники
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
dokumentować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
dokumentieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
fesseln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
надеть наручники
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مستند کردن
تصویر مستند کردن
documentar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دستبند زدن
تصویر دستبند زدن
לשים אזיקים
دیکشنری فارسی به عبری